«یک خرده از هستی من، آنجا در جامع ساوه...»

اوایل اسفند، در جریان سفر به ساری، که به منظور شرکت در همایش بین‌المللی تاریخ محلی مازندران صورت می‌گرفت، به پیشنهاد پژوهشگر ارجمند، دکتر عبدالمهدی رجایی، که سعادت همسفر شدن با ایشان در این سفر نصیبم شده بود، شبی را در ساوه اقامت کردیم. شهر تمیز، سرزنده و بالنسبه مرفهی بود. نزدیکی به پایتخت این بخت را برای این شهر به همراه داشته است که محل تاسیس دانشگاه‌های پرشماری باشد که اغلب دانشجویان آن تهرانی هستند، و خوابگاه اساتید یکی از همین دانشگاه‌ها، استراحتگاه ما شد.

صبح روز بعد، پیش از خروج از ساوه و باز هم به پیشنهاد دکتر رجایی گرانقدر، بازدیدی از مسجد جامع ساوه داشتیم. برخلاف مسجد جامع اصفهان، این مسجد امروزه متروک شده و کاربری خاصی به غیر از جذب گردشگر ندارد. متاسفانه چنانچه از ظواهر امر پیدا بود هیچ عزم جدی هم برای مرمت و نگهداری این مسجد تاریخی و زیبا وجود نداشت. کلکسیونی از میراث فرهنگی آل‌بویه تا قاجار، افتاده در حاشیه شهر و اطراف آن، محل تجمع کارگران ساختمانی جویای کار شده بود.

ایوان نشست کرده جامع ساوه
ایوان نشست کرده جامع ساوه

نمی‌دانم این چه حس غریبی است که وقتی یک اثر تاریخی را در معرض زوال و انهدام می‌بینم، در من شعله می‌کشد؟ مثل این است که یک دفعه به کسی که اصلاً پدر و مادر خودش را هم نمی‌شناسد، خبر بدهند که پدربزرگت فوت شده و همه ماترکش را فقط برای تو به ارث گذاشته، اما چه نشستی غافل که اقوامت ریخته‌اند و دارند خانه او را غارت می‌کنند. و تو اصلاً ندانی خانه پدربزرگت کجاست؟! شاید حسی شبیه به همین موجب شده تا خیام نیشابوری این شاهکار رباعیاتش را بسراید:

آن قصر که بر فلک همی زد پهلو
بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای
بنشسته همی‌گفت که کوکو کوکو...

نمی‌دانم! شاید.
فقط خاطرم هست که وقت رفتن، این متن به یاد مانده از سالهای دورادور ناخودآگاه در ذهنم تداعی شد:
«باید رفت! این لغت رفتن چقدر سخت است. یکی از بزرگان گفت: آهنگ سفر یک جور مردن است. وقتی انسان شهری را وداع می‌کند، تعدادی از یادگارها، احساسات و کمی از هستی خودش را در آنجا می‌گذارد و تعدادی از یادبودها و تاثیر آن شهر را با خودش می‌برد. حالا که می‌خواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی‌دانم چیست، شاید یک خرده از هستی من، آنجا»۱ در جامع ساوه مانده باشد.

پس از تحریر:
برای دریافت برشور معرفی مسجد جامع ساوه اینجا کلیک کنید.

پی‌نوشت‌ها:
۱- اصفهان نصف جهان.

کتابشناسی:

- هدایت، صادق، اصفهان نصف جهان (تهران، نگاه، ۱۳۸۴).
+ پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۲۳:۴۷

نظر شما

سلام
بهناز قائدشرفی: سلام.بسیار عالی بود.
آدینه ۲۹ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۱۲
تشکر
عرفان: سلام زیبا بود ولی این بیماری که به جان ساختمانهای زیبا و قدیمی افتاده است چه ذخایر بزرگی را از ما می گیرد که دیگر قابل جبران هم نیست
دوشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۵۶
نظر من
بهار: سلام. اهل ساوه هستم و هرزمان مسجد جامع و بناهای تاریخی دیگه این شهرو میبینم دلم میشکنه... اصولا ما ایرانیا چیزهایی که داریم رو فراموش میکنیم و افسوس های ما در اینده کارساز نخواهد بود.
کوچکترین کاری که ما میتونیم انجام بدیم اینه که چیزایی که از گذشته ها بهمون رسیده به دست اینده بسپریم بدون کم و زیاد.
شاید شما به دلیل حیطه شغلتون کسی رو بشناسین که که بتونه کمکی به ماندگاری این بنای سرافراز بکنه.
اگه کاری از دستتون برمیاد دست به عمل شین لطفا.
پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۱۷
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
سایت:
موضوع:
نظر:
درباره ارسال نظر
لطفاً متن نظرتان را با الفبای لاتین وارد نکنید، چنانچه صفحه کلید فارسی ندارید از بهنویس استفاده نمایید.
برای نگارش از فارسی معیار استفاده کنید، به کارگیری زبان محاوره‌ای در نوشتار علاوه بر کاستن ارزش ادبی و تاثیر کلام شما، موجب آشفتگی نثر فارسی می‌گردد.
نشانی ایمیل شما در سایت منتشر نمی‌شود و تنها راه ارتباطی نویسنده با شماست.